![](http://s2.picofile.com/file/7899810749/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85_%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85%DB%8C.jpg)
![](http://s1.picofile.com/file/7901918816/1010928KAKA005_001_Copy.jpg)
![](http://s4.picofile.com/file/7901922468/1010928KAKA005_001.jpg)
![](http://s4.picofile.com/file/7901925050/1010928KASC001_001.jpg)
![](http://s1.picofile.com/file/7901927204/1010928KASC002_001_Copy.jpg)
![](http://s4.picofile.com/file/7901972789/1010928KASC003_001_Copy.jpg)
![](http://s2.picofile.com/file/7901979993/1010928MZEA005_001_Copy.jpg)
نام پدر: غلام محمد
تاریخ تولد: 1342
تاریخ شهادت: 20/1/64
محل شهادت: ایستگاه حسینیه اهواز
شغل: گروهبان ارتش
تاریخ تولد: 1342
تاریخ شهادت: 20/1/64
محل شهادت: ایستگاه حسینیه اهواز
شغل: گروهبان ارتش
نامه شهید:
گزیدهای از نامههای شهید ابراهیمی
زندگینامه:
زندگی نامه شهید غلامعباس ابراهیمی
برادر عزیزم اگرچه میدانیم که قلم زدن دربارة حیات و زندگی پرثمر و نیکسر و سراسر زنج و مشقت روح بلندت را میآزارد چرا؟ که هرگز خوش نداشتی و نداری که از خوبیهایت سخن به میان آید و از ریا و خودنمایی بیزار بودی ولی ما نیز برای ارج نهادن به خون مقدس و پاکت و برای حیات غرورآفرینت چارهای جز این نداریم تا با تشریح آن درس شهامت و شهادت را بیاموزیم.
گرچه رفتی ز نظر یاد تو اندر دل ماست از ازل مهر تو آمیخته به آب و گل ماست
مرغ جانت طیران کرد به ملک ملکوت زین مصیبت به خدا درد حاصل ماست
این مپندار که دور از منی ای عباس پردهای است اینکه تو بینی اگر حایل ماست
شهید غلامعباس ابراهیمی در روز اول اردیبهشت ماه سال 1342 در خانوادهای نسبتاً فقیر و مذهبی در یکی از روستاهای حومه شهرستان دلیجان دیده به جهان گشود. پدرش او را غلامعباس نام نهاد و او در حالی پا به عرصة وجود گذاشت که دیو استبداد و ظلم و ستم شاهنشاهی و دیو بدبختی و فلاکت و بیفرهنگی بر سراسر این کشور اسلامی حکومت می کرد که زندگی پر رنج و مشقت همین شهید عزیز و دیگر شهیدان اسلامی و جنگ تحمیلی شاهدی بر این مدعا میباشد. دیری نپایید که با کوشش و تلاش پدر و مادرش به سن هفت سالگی رسید و راهی دبستان شد تا به قول معروف درس بخواند درسهایی که به جزء بندگی طاغوت و ذلت و خواری چیزی دیگر به انسان نمیآموخت خلاصه به هر ترتیبی بود دبستان را با موفقیت پشت سر گذراند ولی افسوس صد افسوس که با اینکه روزی شش میلیون بشکه از ثروت عظیم و مردمی این کشور به جیب امپریالیزم ریخته میشد و این تنها یک قلم از اقلام درآمد این مملکت بود نه تنها در روستای سینقان زادگاه شهید ابراهیمی که در جای جای این وطن عزیز در روستاها و حتی شهرها مردم از کمترین امکانات رفاهی و غیره محروم بودند. برای نمونه در همین روستاها بعد از دورة ابتدایی دیگر مدرسهای نبود که حداقل مردم همان درسهای آنچنانی را بخوانند و لذا چون از لحاظ خانوادگی در فقر به سر میبرد و امکانات تحصیل برایش فراهم نبود مجبور به ترک تحصیل شد و همانند پدرش که تمامی عمر را به کارگری گذرانده بود مشغول کار شد و پس از چندی روانه تهران شد که در آنجا در ضمن کار تحصیل نیز بکند ولی بر اثر بنودن امکانات و نداشتن سرپرست آنهم در شهری مانند تهران شهید غلامعباس مجبور به بازگشت به زادگاهش شد و سپس یکسالی را در دلیجان به کارگری گذراند و پس از 3 سال ترک تحصیل و گذر عمر و تلف شدن استعداد دوباره روانه تهران شد و همراه برادر بزرگش در یکی از محلههای فقیرنشین جنوب تهران مسکن گزید و در چاپخانهای مشغول کار شد و از این پس شهید ابراهیمی روز را در چاپخانه برای تلاش معاش شب را در مدرسه شبانه برای تحصیل علم گذراند و در همین دوران بود که زمزمههای انقلاب که از سال 42 توسط امام عزیز شروع شده بود در بین عامة مردم به گوش میرسید لذا شهید ابراهیمی همانند دیگر مردم ستمدیده و رنجکشیده مملکت این سرود را زمزمه میکرد و به همراه دوستان و آشنایانش در محافل و مجالس و هیئتهای مذهبی شرکت مینمود تا اینکه تظاهرات و راهپیماییهای مردمی علیه استبداد طاغوت شروع شد و او نیز مانند دیگران در اکثر راهپیماییها شرکت میکرد از جمله (راهپیماییهای 16 و 17 شهریور در سال 57 جمعه سیاه) و در ضمن این برنامهها به کار و تحصیل نیز ادامه میداد تا اینکه موفق به گذرانیدن 3 سال راهنمایی شد و در این زمان دیگر انقلاب به پیروزی رسیده بود ولی خفاشان دیو سیرتان آنان که با نور مخالفند و توان و طاقت دیدن نور الهی را ندارند از حسد و رشک توان و کنترل خود را از دست داده و به عناوین مختلف دست به کارشکنی و توطئه زدند که در رأس همة آنها آمریکای جنایتکار این شیطان بزرگ بعد از تمام حیلهها و نیرنگها دست به راهانداختن جنگ تحمیلی علیه این انقلاب نوپا توسط یکی از سگهای زنجیری خود به نام صدام زد و از آنجایی که هیچگاه توان رودر رویی را با مردم مسلمان و انقلابی نداشته و ندارند دست به حملات هوایی پیدر پی زدند که در نتیجه برای مقابله با این شگرد ناجوانمردانه دشمن میبایست شبها شهر در خاموشی فرو روند و رعایت خاموشی شبانه برای مقابله با دشمن باعث تعطیل شدن مدارس شبانه شد و دوباره همان آنکه با آگاه شدن و درس خواندن مستضعفین مخالف بودند و شرایط تحصیل و مدرسه را در روستاها و شهرها به آن وضع اسفناک درآورده بودند ذکرش رفت شدهاند که شهید ابراهیمی توان اقتصادی نداشت که روزانه تحصیل کند را وادار به ترک تحصیل نمودند و ایشان هم اجباراً دوباره تحصیل را رها کرده و برای گذراندن زندگی فقط کار میکرد و این درست از نظر زمانی در موقعی بود که لشگر متجاوز کفر و بعث آماده حمله به مرزهای میهن اسلامی میشدند و کم کم نفوذ در خاک اسلامی را شروع کردند و بر اثر وجود افراد نالایق و خود فروختهای همچون بنیصدر خائن (لیبرالها) در رأس کار کیلومترها وارد خاک ایران زمین شدند و درست در همین موقع حساس بود که وجود افراد مؤمن و صادق و دلسوز به انقلاب در ارگانهای نظامی بخصوص در ارتش الزامی به نظر میرسید و لذا شهید غلامعباس ابراهیمی که از ادامه تحصیل نیز محروم شده بود در تاریخ 59/9/8 به استخدام ارتش جمهوری اسلامی درآمد و در آموزشگاه گروهبانی نیروی زمینی در پادگان لویزان دورة آموزشی و تئوری را دید و سپس در مورخه 59/11/19 یعنی دو ماه بعداز گذراندن دورة تخصصی در رشته زرهی (تانک) وارد مرکز زرهی شیراز شد و پس از پایان دورة تخصصی زرهی در تاریخ 60/1/28 وارد لشگر 92 زرهی اهواز شد. و در جبهههای مختلف جنوب (بستان، جابر همدان بستان، پل حالوپ، دارخوین، دب اردان ، پاسگاه حمید، کیلومتر 40 ، کیلومتر 35 خرمشهر آبادان، خرمشهر ، دژهای خرمشهر، شلمچه، پاسگاه زید، پاسگاه 25 ، کوشک ، جفیر، منطقه هوالهویزه، جزایر مجنون، سوسنگرد، پاسگاه هخامنشی، پاسگاه اشکبود، سه راه فتح، پاسگاه خاتم هویزه، حمیدیه) حضور داشت و در عملیات بستان، بیت المقدس، رمضان، والفجر، خیبر و بدر نیز شرکت داشته است که در عملیات خیبر از ناحیه زانو مجروح شد و پس از مداوا دوباره راهی جبهه شد و سرانجام در منطقه بین حسینیه و کوشک به درجه رفیع شهادت نائل گردید. و اینکه در خاتمه پای صحبت یکی از همسنگرانش که در هنگام شهادت غلامعباس همراه ایشان بوده است و مجروح شده است مینشینیم. در سال 1360 تحولی در زندگی من پدیدار شد شهید ابراهیمی به یگانی که این حقیر استواردوم محمود کشاورز افتخار خدمت در آن را داشتم آمد و با وی آشنا شدم با وجود اینکه از نظر سنی از من و سایر برادران کوچکتر بود برعکس کارهای این شهید سرمشق همة برادران بود اینکه به یاد میآورم او با وجوداینکه از نظر سمت شغلی فرماندهی تانک را به عهده داشت کلیه کارهای تانک را با شوق تمام انجام میداد. در عملیاتهای متعدد ثابت کرد که لیاقت شهادت و پیوستن به زندگی ابدی را دارد و لحظهای از نماز خواندن غافل نمیشد و مرخصیاش را طوری تنظیم میکرد که ماه مبارک رمضان را روزه بگیرد و در این ماه به دعا و نیایش بپردازد. از جمله عملیاتهایی که افتخار با شهید غلامعباس را داشتم میتوان عملیات شرق سوسنگرد، بیت المقدس، رمضان ، خیبر و بدر را نام برد که در کلیه این عملیاتها چنان رشادتی از خود نشان میداد که همه را به تعجب وامیداشت. در عملیات خیبر مجروح شد بعد از بازگشت مصممتر از قبل به کار خود ادامه داد و سرانجام به سربازان و درجهداران و افسران ثابت نمود که لایق بالاترین درجه همانند شهادت میباشد است از خاطرههای فراموش نشدنی یکی این بود که در جبهه باران زیادی باریده بود که هیچ خودرویی قادر به حرکت نبود و برای فراهم آوردن آب جهت افراد تانک را به حرکت درآورد تا تانکر آب را از نقطهای دور به منطقة تجمع بیاورد در بین راه تانک به گل فرو رفت که حرکت دادن آن به هیچ وجه میسر نبود با تلاش و کوشش تا پاسی از شب رفته تانک را از گل بیرون آورد و در تمام مدت کار میگفت تا تانک را بیرون نیاوریم به منطقه تجمع نمیرویم زیرا هر لحظه امکان حمله از طرف بعثیهای کافر وجود دارد. شهید غلامعباس در جبهههای مختلف جنوب کشور مشغول دفاع از مرز و بوم کشور اسلامی ایران بود و سرانجام در منطقهای بین حسینیه و کوشک به وسیلة گلوله خمپاره مزدوران بعثی که در بین شش نفر از برادران که از جمله این حقیر نیز بودم به درجه رفیع شهادت نائل گردید. او با شهادتش جان 4 نفر از برادران را نجات داد و خود شهید گردید به این ترتیب که با وجود زخمی بودن خود را به سنگر رسانیده و با تلفن تماس میگیرد که بیایید برادران را نجات دهید و من از همه سالمترم و در موقع رسیدن افراد امداد به آنها میگوید اول برادران را نجات دهید من حالم خوب است و تا لحظة شهادت نیز دیگران را به خود ترجیح داد. روحش شاد و یادش گرامی باد و راهش پررهرو باد.
همسنگر شهید غلامعباس ابراهیمی استوار دوم محمود کشاورز
سمت شهید ابراهیمی راننده تانک بوده است و در جبهه های زیر حضور داشته است:
- بستان
- پاسگاه حمید
- خرمشهر
- آبادان
- شلمچه
- پاسگاه زید
- طلائیه
- کوشک
- جفیر
- هویزه
- جزایر مجنون
- سوسنگرد
- حمیدیه
- و...
عملیات هایی که شهید در آن شرکت داشته است:
- عملیات بستان
- عملیات بیت المقدس
- عملیات رمضان
- عملیات والفجر
عملیات خیبر
تاریخ شهادت :20/1/64 در سن 22 سالگی
محل شهادت شرق دجله
خاطره ای از شهید:
مشخصات راوی خاطره
نام و نام خانوادگی: مریم کریمی نسبت با شهید:مادرشهید
عنوان خاطره:
در 15 سالگی به جبهه رفت در ارتش قرار داشت نزدیک 2 سال بود وقتی امام امد و در نیروی زمینی حضور داشتند و محل شهادت اهواز بود در شملچه به صورت گ؟؟؟خورده بود به درجه رفیع شهادت رسید و10 روز بود ازدواج کرده بود اقای کاظم زاده خبر شهادت داده بود دو روز شهید شده بود ولی مادر خبر ی نداشت فرزند سومین خانواده بود
این شعر را در دفترچه یادداشتهایش نوشته است:
جنگ جنگ است روی زمین تا ستمگر است
تا جان به جسم و خون به رگ و هوش در سر است در سینهام محبت اسلام و کشور است
در جبهههای باطل و حق جنگ دائمی است تاریخ شاهد است و خداوند داور است
یک صف حسینیان صف دیگر یزیدیان جنگ است جنگ روی زمین تا ستمگر است
امروز یار و یاور رزمندگان خداست الله حامی مظلوم و مضطر است
جان میدهم و تن به ذلت نمیدهیم مارا حسین سیدو سالار سروراست
تسلیم زور و زورمداران شدن خطاست این گفته خدا و حدیث و پیامبر است
از خون بساط ظلم و ستم زیر و رو شود از خون درخت مکتب ایمان تناور است
گلزار دین که آب نخوردست غیر خون امروز هم ز خون شهیدان معطر است
از ما به روح پاک شهیدان درود باد که از نور خونشان وطن ما منور است
در این زمان شهامت و ایمان چه میکند مات است آدمی و بشر سخت باوراست
اینها که رکوع و سجودند روز و شب اینها که ذکرشان همه الله اکبر است
مردانه انتخاب نمودند مرگ سرخ تشخیص دادند که این مرگ بهتر است
دل شستهاند و پا به سر زندگی زدند تقوایشان به عالمان حیرت آور است
شیرند ، شیر هیچ ندارند وحشتی اینجا که وحشتش چه صف روز محشر است
گردان پاسدار سلحشور و جنگجو سرباز کارزار رشید دلاور است
مردن اگر چه بهر جوانی مشکل است لیک در راه دوست جان باختن میسر است
مرز میان ننگ و شرافت شهادت است این اصل دین ماست که مسطور دفتر است
باشد که علم به دوش خمینی همان که خود نور است و مرجع است و امام و رهبر است
چون شیر زخم خورده امیری به جنگ چون مهدی امام عصر تو را یار سنگر است
یادداشت از نشریة قائم ارتش جمهوری اسلامی ایران مورخ 61/5/11
قال الحسین (ع)
انی لا اری الموت الاستعداده ولحیواه مع الظالمین الا برما .
من مردن در راه خدا را سعادت و زندگی با ستمگران را ننگ میدانم.
قال الحسین (ع)
ان الحیواه عقیده و جهاد
به درستی که زندگی عقیده است و جهاد در راه خدا
بسمه تعالی
1- لطفاً به سؤالات زیر پاسخ دهید:
وضعیت تحصیلی شهید(نام و آدرس مدارسی که در آنجا تحصیل کرده است):
شهید غلامعباس ابراهیمی دارای مدرک تحصیلی سوم راهنمایی بود که دوره ابتدایی را در زادگاهش روستای ؟؟؟ دبستان اقبال (آیت اله طالقانی) و دوره راهنمایی را به صورت شبانه در شهر تهران در مدرسه راهنمایی انوری خیابان ناصرخسرو، کوچه امام جمعه گذراند و سپس وارد نیروی زمینی شد.
2- توضیحی پیرامون وضع خانوادگی شهید:
خانوادهای فقیر و مستضعف میباشد که دارای هفت فرزند میباشد و شهید ابراهیمی پنجمین فرزند خانواده و دومین پسر میباشد پدرش فردی بیسواد و عامی است که تمام عمر را به کارگری و دروچینی ، مقنیگری و کشاورزی و کارهای گوناگون دیگر به صورت روزمزد گذرانده و در حال حاضر نیز به علت رماتیسم مفصلی از کار افتاده و مادرش نیز خانهدار است و شهید ابراهیمی پنج ماه قبل از شهادت با دختردایی خود ازدواج کرد و سپس به شهادت رسید ولی از لحاظ معنوی خانوادهای مذهبی است که قلبشان برای اسلام و پیروزی آن میتپد.
3- ویژگیهای اخلاقی و علمی و اجتماعی شهید (چنانچه مطلب درخوری باشد یادداشت فرمایید):
از لحاظ اخلاقی فردی کمحرف ، کم توقع، با سخاوت و با گذشت بود دارای قلبی رئوف و مهربان بود و با والدین خود بینهایت احترام میگذاشت و به آنها خیلی علاقه داشت و شخص بیآزاری بود از لحاظ علمی در سطح یک دانشآموز کلاس سوم راهنمایی و از لحاظ اجتماعی فردی منطقی و مخلص بود.
4- فعالیتهای اجتماعی - سیاسی - فرهنگی شهید قبل و بعد از انقلاب:
شهید ابراهیمی قبل از انقلاب مثل بقیة مردمی که در صحنه حضور داشتند در مجالس سخنرانی و مذهبی شرکت میکرد و در زمانی که انقلاب شروع شد همراه جریان طوفنده انقلاب به حرکت درآمد و در اکثر غریب به اتفاق راهپیماییها و تظاهراتی که علیه رژیم طاغوتی در تهران صورت میگرفت شرکت میجست از جمله در راهپیماییهای 16 شهریور و 17 شهریور (جمعه سیاه) حضور داشت. و بر اثر شدت گرفتن انقلاب و پیروزی آن و حمله هوایی دشمن و به اجرا درآمدن خاموشی شبانه و تعطیل شدن مدارس شبانه مجبور به ترک تحصیل شد و سپس وارد ارتش گردید که تا لحظة شهادت به طور کلی تمام دوران قبل از انقلاب را در جبهههای مختلف جنوب فعالیت داشت.
5- تحولاتی که بعد از پیروزی انقلاب در زندگی شهید به وجود آمد:
همانطور که در بالا ذکر شد شهید مذبور بر اثر نداشتن امکانات و فقر مادی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در تهران روزها کار میکرد و شبانه درس میخواند و قصد داشت تحصیلات خود را ادامه دهد ولی بر اثر پیش آمدن جریان انقلاب و تظاهرات و خلاصه پیروزی انقلاب و شروع شدن خاموشی شبانه و نداشتن امکانات مادی برای اینکه روزانه درس بخواند مجبور به ترک تحصیل شد و سپس وارد ارتش شد که تا لحظة شهادت در پست خود باقی ماند.
6- موضعگیریهای شهید در برابر گروهکها و ضد انقلاب:
شهید ابراهیمی همانند دیگر مردم حزب اله با گروهکها و ضد انقلاب مخالفت فطری و باطنی داشت و اینک پاراگرافی از نوشتههایش که موضعگیری او را نیز روشن میکند در ذیل میآید:
ای کوردلان ، ای بیخردان، ای کسانی که برای هواهای نفسانی خود وطن و میهن خود و حتی ناموس خود را میفروشید این آرزو را به گور خواهید برد که حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون کنید و حکومت وابسته به شرق و یا غرب را جایگزین آن کنید آخر مگر یک مسلمان ایدئولوژی انسانساز اسلام را رها میکند و به ایدئولوژی مارکس یا مکاتب دیگر چنگ میاندازد ای منافقین که خود را مسلمان انقلابی جا زدهاید آخر چرا یک دقیقه پهلوی فکر نمیکنید تا کی دنبالهروی این و آن خواهید بود.
7- نظر شهید درباره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران:
نظرش دربارة جنگ مثبت بود و میگفت باید جنگ تا پیروزی نهایی ادامه پیدا کند و در یکی از نامههایش در مورخه 63/3/14 به پدرش مینویسد: ما در زیر سایة الله به جنگ و جهاد ادامه خواهیم داد تا نابودی صدام و صدامیان البته به امید حق و در نامهای دیگر مینویسد خیلی دوست داشتم در کنارتان باشم ولی باید برای خاطر خدا و اسلام در جبهه باشم تا انشاءا... پیروز شویم و پرچم اسلام را در سرتاسر جهان به اهتزاز درآوریم انشاءا... (از این دوخطی که در نامه نوشته است میتوان موضع فکری او را دربارة جنگ فهمید)
8- چگونگی و تعداد اعزام شهید به جبههها و نام جبهههایی که در آن شرکت داشته است:
شهید ابراهیمی عضو ارتش بود که در مورخه 59/9/8 در پادگان لویزان دو ماه دورة دانشآموزی و سپس روانه مرکز زرهی شیراز برای دیدن دورة تخصصی شد که 59/11/19 دورة تخصصی در شیراز را شروع کرد و پس از چندی در مورخه 60/1/28 وارد لشگر 92 زرهی اهواز شد و سپس در جبهههای 1) فارسیات ، 2) بستان ، 3) جابرهمدان بستان ، 4) پل حالوپ ، 5) دراخوین ، 6) دب اردان ، 7) پاسگاه حمید ، 8) کیلومتر 40 ، 9) کیلومتر 25 خرمشهر، 10) آبادان ، 11) خرمشهر ، 12) دژهای خرمشهر ، 13) شلمچه ، 14) پاسگاه زید، 15) پاسگاه 25 ،
16) طلائیه ، 17) کوشک ، 18) جفیر، 19) منطقه هورالهویزه ، 20) جزایر مجنون، 21) سوسنگرد ، 22) پاسگاه هخامنشی ، 23) پاسگاه اشکبود، 24)سه راه فتح، 25) سه گاه خاتم ، 26) هویزه ، 27) حمیدیه و دیگر جبهههای جنوب.
9- روحیه شهید پس از اعزام به جبهه و حملاتی که در آنها شرکت داشته است:
روحیة شهید بسیار خوب و گرم و دارای پشتکار بود و از اراده قوی برخوردار بود و در عملیات زیر شرکت داشته است:
1) عملیات بستان، 2) عملیات بیت المقدس، 3) عملیات رمضان، 4) عملیات والفجر ، 5) عملیات خیبر و در تاریخ 62/12/3 در جبهه پاسگاه 25 از ناحیه زانو ترکش خورده و زخمی شده است.
10- آخرین دیدار و خاطره و توصیه شهید:
آخرین دیدار شهید از خانواده و والدین 13 روز قبل از شهادتش بود که به مرخصی آمده بود و ایام عید نوروز 64 بود و در 64/1/7 روانه جبهه شد و در 64/1/20 به شهادت رسید.
11- چگونگی شهادت:
اینجانب برادر شهید از زبان سرگروهبان گروهان (سالاری) چگونگی شهادت را نقل میکنم:
بعداز ظهر روز 64/1/20 ساعت 4 بود که شهید ابراهیمی با استوار کشاورز ، استوار مهدوی، استوار بهارلویی و سرباز داربد و یک سرباز دیگر در سنگر بودند که هواپیماهای عراقی میآیند، از سنگر بیرون میآیند و جلوی سنگرزدن هواپیماها را تماشا میکند بعد از رفتن هواپیماها همینطور که جلوی سنگر نشستهاند ناگاه غافلگیر شده و یک خمپاره دشمن وسط جمعشان فرود میآید که پاهای استوار مهدوی را قطع ، دست و پای استوار کشاورز شکسته، پای استوار بهارلویی شکسته و سرباز داربد ترکش به سرش خورده و در ضمن بدن همه نیز ترکش خورده شهید ابراهیمی که فقط پاهایش ترکش خورده و بدن و دستها و سرش سالم هست خود را به داخل سنگر کشانده و به مرکز دسته تلفن میزند که سرگروهبان سالاری گوشی را بر میدارد میبینید ابراهیمی داد میزند آمبولانس آمبولانس، فوراً آمبولانس فرستاده میشود بعد از گذشت چند دقیقه باز صدای شهید ابراهیمی از پشت تلفن شنیده میشود که پس چه شد آمبولانس و به گروهبان سالاری میگوید که ما همه بدجوری زخمی شدهایم پس چه شد آمبولانس که دومین آمبولانس با 10 الی 15 دقیقه تأخیر میرسد. آمبولانس اول سه نفر را میبرد که شهید ابراهیمی چون داخل سنگر بوده متوجه نمیشود و شهید ابراهیمی با آمبولانس دوم برده میشود که از قرار معلوم به بیمارستان صحرایی حسینیه آورده میشود که بر اثر خونریزی زیاد و دور بودن بیمارستان و دیگر اینکه از آن دسته هیچکدام سالم نبودند که فعالیتی برای نجات دیگران بکند و بر اثر قضا و قدر الهی ابراهیمی ، گروهبان یکم و سرباز داربد شهیدمیشوند و ما از آخرین لحظات شهید به علت دسترسی نداشتن افراد بالای سرش اطلاعی نداریم. این بود خلاصهای از دانستههایی درباره چگونگی شهادت.
12- زمینههای تخصصی شهید و آثار هنری و فرهنگی او:
13- مسافرتها ، مأموریتها و دوستان شهید و اتفاقات مهمی که در زندگی شهید رخ داده است:
14- رابطة شهید با والدین ، خانواده و مردم:
رابطه شهید با والدین بر اساس احترام متقابل و خیلی عاطفی ، مهربان و دوست داشتنی بود ، علاقه زیادی به والدینش داشت و هر گاه آنها ناراحت بودند او نیز ناراحت بود برای اینکه رابطهاش را بهتر بدانیم به فرازهایی از نامههایش دقت میکنیم: پدرجان، مادرجان چند روزی است که از شماها دور شدهام ولی قلبم و روحم پیش شما است و دور نشده است همیشه به یادتان بوده و هستم و میدانم که شما نیز به یاد بنده نیز میباشید و کمی نیز ناراحت هستید اگر از احوالات پسر ارتشی خود خواسته باشید از سلامتی کامل برخوردارم و به دعاگویی شما مشغولم پدرجان مادرجان چه کنم نمیدانم چگونه جواب آن همه مهر و محبت شما را بدهم فقط از شما خواهشمندم و التماس میکنم اگر در طول این مدتی که در کنار شما بودم اگر خدای ناکرده با شما بلند صحبت کردم و شما را ناراحت کردم مرا ببخشید و از خدا نیز طلب عفو و بخشش میکنم ولی خدا خودش گفته که تا پدر و مادری از فرزندشان راضی نباشند هرگز خداوند گناهان او را و ناراحتیهایی را که برای پدر و مادرش ایجاد کرده نخواهد بخشید از شما میخواهم که از خدا بخواهید این بنده حقیر و ذلیل و مسکین را ببخشد بار دیگر از زحمات پدر عزیزم که این همه برایم زحمت کشیدهاند تشکر و قدردانی میکنم و همچنین از مادر گرامی و عزیزم.
15- شرح زندگی سال به سال شهید قبل و بعد از انقلاب تا لحظة شهادت:
به پیوست ارسال میشود.
16- اوقات فراغت را چگونه میگذرانید؟
تا موقعی که تحصیلات ابتدایی را به پایان رسانید که معلوم است از اول راهنمایی به این طرف دیگر زیاد اوقات فراغتی نداشت چون هم کار میکرد و هم تحصیل و تعطیلات و اوقات فراغتهایی که در این سنین وجود داشت به دیدن اقوام میرفت و کارهای روزمره و معمولی را انجام میداد.
17- وضع اقتصادی والدین و بازماندگان شهید:
وضع اقتصادی والدین و بازماندگان شهید زیاد تعریفی ندارد و مثل بقیه مردم این مملکت مستضعف و در سطح نسبتاً پایینی قرار دارند.
18- بازتاب شهادت وی در محیط خانواده و خویشاوندان، محیط کار و جامعهای که در آن میزیست:
در این مورد نمیتوان تمام اثرات را روی کاغذ آورد ولی میتوان گفت شهادت مردانه و پرافتخار غلامعباس ابراهیمی برای تمام افرادی که در شعاع وجودی او قرار داشتن و او را میشناختند و سرو کاری با او داشتند واقعهای جانگداز و رنجی طاقتفرسا بوده و هست و این رنجی است که ما از شهادت تمامی برادرانمان در تمام جبهههای نبرد حق علی باطل متحمل میشویم اما جای شهیدانمان و همچنین ابراهیمی در میان دوستان و خانواده خالی و خاطرة وجود پاک و با ایمانش همیشه زنده و جاوید باقی خواهد ماند.
19- نیازهای فرهنگی بازماندگان:
نیازهای فرهنگی بازماندگان این شهید همان نیازهای بازماندگان تمامی شهدا و تمامی مردم مستضعف و (فکری و فرهنگی) میباشد که امیدواریم به مرور زمان برطرف شود.
پامنار = محل تحصیل شهید که با اغاز جنگ انجا را ترک وبه جبهه رفت
کویر =( (kevyar )نام یکی از دشتهای سینقان
در خصوص بیت اخرتوضیح این مطلب لازم است که پدرش از درد روماتیسم که هفت سال گریبانگیرش بود جان داد
خدمت پدر و مادر گرامی و عزیزم سلام علیکم.
پس از عرض سلام سلامتی شما را از درگاه ایزد منان خواهانم امیدوارم که حالتان خوبتر از همیشه باشد و اگر از احوالات این جانب پسر ارتشی خودتان خواسته باشید سلامتی برقرار و در زیر سایة الله به جنگ ادامه خواهیم داد تا خون در رگ و سر در تن داریم. تا آزادی کربلا و قدس و حاکمیت الله بر سرتاسر جهان اسلام انشاءا... .
پدرجان امیدوارم که حالت خوب خوب باشد مادرجان سلام گرمم را بپذیر از راه دور امیدوارم که حالت خوب باشد. خدمت رقیه خانم خواهر عزیزم سلام میرسانم و امیدوارم که دختر خوبی باشد و شما را اذیت نکند. اگر من به شما بدی کردم شما مرا میبخشید خواهر عزیز و مادر و پدر گرامی ، خدمت همسر گرامی برادرم سکینه خانم سلام مخصوص میرسانم و امیدوارم که همسری عزیز و با ایمان برای برادر گرامی من باشد تا بتوانند با هم به زندگی خود ادامه دهند و خداوند از آنها خشنود باشد. خدمت مادر و پدر سکینه خانم و اقوامشان سلام میرسانم خدمت خواهر گرامی معصومه خانم و بچههایش فاطمه خانم و آقا سلمان و شوهر گرامیاش سلام گرم و مخصوص میرسانم. خدمت ؟؟؟ خانم و بچههایش مرضیه و راضیه و صدیقه و سیدرضا و شوهر شما حاجی آقا سلام می رسانم. خدمت مادر و پدر حاجی سلام میرسانم. خدمت مادر علیمحمد قنبری نیز سلام میرسانم. خدمت مشهدی علی اکبر با منور خانم سالم مخصوص میرسانم خدمت خالهها و داییها و تمام قوم و خویشان و تمام ؟؟؟ از کوچک تا بزرگ سلام مرا برسانید هر کس سؤال کرد از حال خودم من حالم خیلی خوب است ما هنوز در آن منطقهای که بودهایم هستیم و هنوز هم همانجا میباشم و از بابت من واقعاً هیچگونه نگران نباشید اینجا خیلی خوش میگذرد و پهلوی دوستان و رزمندگان و واقعاًکه اینجا انسان احساس قربت نمیکند چون همه ما برای هم پدر و مادر میباشیم.
رزمندگان خدمت شما سلام میرسانند دوستم نیز خدمت شما سلام میرساند. و هم اکنون که نامه مینویسم روز 62/5/23 میباشد که به شهر آمدهام برای استحمام و نظامت و هم اکنون ساعت 10/50 دقیقه شب میباشد و در هتل میباشم با یکی از دوستانم و حالا رادیو نیز قرآن میخواند و امروز نیز در اهواز عزای عمومی میباشد به خاطر شهدای اندیمشک دیگر عرضی ندارم در پایان نیز آن ؟؟ را که به میرزا علی داده بودید برایم آورد خیلی متشکرم که برایم فرستادید دیگر عرضی ندارم در پایان آرزوی پیروزی رزمندگان و طول عمر رهبر عزیزمان امام خمینی را از حضرت بقیه الله خواهانم و ما رزمندگان نه تنها با این موشکها که به شهرها صدام میزند ، نه تنها روحیة خود را از دست نمیدهیم بلکه قویتر و استوارتر برای پیروزی قوت میگیریم و تا رگ در بدن و سر در تن داریم به جنگ ادامه میدهیم تا شکست صدام و صدامیان و پیروزی اسلام بر کفر جهانی به امید آن روز که پرچم الله در سرتاسر جهان گسترش پیدا کرده باشد. خداحافظ. جواب فوری انشاءا... .
ساعت 10/55 دقیقه شب 62/5/23
پس از عرض سلام سلامتی شما را از درگاه ایزد منان خواهانم امیدوارم که حالتان خوبتر از همیشه باشد و اگر از احوالات این جانب پسر ارتشی خودتان خواسته باشید سلامتی برقرار و در زیر سایة الله به جنگ ادامه خواهیم داد تا خون در رگ و سر در تن داریم. تا آزادی کربلا و قدس و حاکمیت الله بر سرتاسر جهان اسلام انشاءا... .
پدرجان امیدوارم که حالت خوب خوب باشد مادرجان سلام گرمم را بپذیر از راه دور امیدوارم که حالت خوب باشد. خدمت رقیه خانم خواهر عزیزم سلام میرسانم و امیدوارم که دختر خوبی باشد و شما را اذیت نکند. اگر من به شما بدی کردم شما مرا میبخشید خواهر عزیز و مادر و پدر گرامی ، خدمت همسر گرامی برادرم سکینه خانم سلام مخصوص میرسانم و امیدوارم که همسری عزیز و با ایمان برای برادر گرامی من باشد تا بتوانند با هم به زندگی خود ادامه دهند و خداوند از آنها خشنود باشد. خدمت مادر و پدر سکینه خانم و اقوامشان سلام میرسانم خدمت خواهر گرامی معصومه خانم و بچههایش فاطمه خانم و آقا سلمان و شوهر گرامیاش سلام گرم و مخصوص میرسانم. خدمت ؟؟؟ خانم و بچههایش مرضیه و راضیه و صدیقه و سیدرضا و شوهر شما حاجی آقا سلام می رسانم. خدمت مادر و پدر حاجی سلام میرسانم. خدمت مادر علیمحمد قنبری نیز سلام میرسانم. خدمت مشهدی علی اکبر با منور خانم سالم مخصوص میرسانم خدمت خالهها و داییها و تمام قوم و خویشان و تمام ؟؟؟ از کوچک تا بزرگ سلام مرا برسانید هر کس سؤال کرد از حال خودم من حالم خیلی خوب است ما هنوز در آن منطقهای که بودهایم هستیم و هنوز هم همانجا میباشم و از بابت من واقعاً هیچگونه نگران نباشید اینجا خیلی خوش میگذرد و پهلوی دوستان و رزمندگان و واقعاًکه اینجا انسان احساس قربت نمیکند چون همه ما برای هم پدر و مادر میباشیم.
رزمندگان خدمت شما سلام میرسانند دوستم نیز خدمت شما سلام میرساند. و هم اکنون که نامه مینویسم روز 62/5/23 میباشد که به شهر آمدهام برای استحمام و نظامت و هم اکنون ساعت 10/50 دقیقه شب میباشد و در هتل میباشم با یکی از دوستانم و حالا رادیو نیز قرآن میخواند و امروز نیز در اهواز عزای عمومی میباشد به خاطر شهدای اندیمشک دیگر عرضی ندارم در پایان نیز آن ؟؟ را که به میرزا علی داده بودید برایم آورد خیلی متشکرم که برایم فرستادید دیگر عرضی ندارم در پایان آرزوی پیروزی رزمندگان و طول عمر رهبر عزیزمان امام خمینی را از حضرت بقیه الله خواهانم و ما رزمندگان نه تنها با این موشکها که به شهرها صدام میزند ، نه تنها روحیة خود را از دست نمیدهیم بلکه قویتر و استوارتر برای پیروزی قوت میگیریم و تا رگ در بدن و سر در تن داریم به جنگ ادامه میدهیم تا شکست صدام و صدامیان و پیروزی اسلام بر کفر جهانی به امید آن روز که پرچم الله در سرتاسر جهان گسترش پیدا کرده باشد. خداحافظ. جواب فوری انشاءا... .
ساعت 10/55 دقیقه شب 62/5/23
گزیدهای از نامههای شهید ابراهیمی
شهید ابراهیمی در نامهای به پدر خود چنین مینویسد: که در زیر سایة الله به جنگ و جهاد ادامه خواهیم داد و البته به امید حق و تا نابودی صدام و صدامیان به جهان خود ادامه خواهیم داد و در جای دیگر چنین مینگارد که پدر و مادر گرامیام روی سخنم با شماهاست میدانم که چقدر سخت میگذرد چون فرزند شما کیلومترها از شما دور میباشد. پدر جان و مادرجان ناراحت نباشید که انگار خدا خواست که من همیشه در جبهه باشم و شماها در انتظار . ولی به خاطر خدا انسان باید همیشه همه چیز را تحمل کند و هیچ نگوید فقط به خاطر خدا و اسلام که امیدوارم هر چه زودتر پیروز شویم و پرچم اسلام را در سرتاسر جهان به اهتزاز درآوریم. و در نامة آخر خود چنین مینویسد که پدر جان و مادرجان و خواهرم چند روزی است که از شما دور شدهام ولی قلبم پیش شماهاست همیشه به یادتان بوده و هستم ولی میدانم که شماها نیز به یادم هستید و کمی ناراحت که با رسیدن نامة من شاد خواهید شد. حال اگر از احوال غلامعباس پسر ارتشی خود را خواسته باشید از سلامتی کامل به لطف خدا برخوردارم و به دعاگویی شما مشغول میباشم. پدرجان و مادرجان چه کنم نمیدانم چگونه جواب آن همه مهر و محبت شما را بدهم فقط از شما خواهشمندم و التماس میکنم که اگر در طول این چند مدتی که در کنارتان بودم اگر خدایی نکرده با شما بلند صحبت کردم مرا ببخشید و از خدا نیز طلب عفو و بخشش میکنم. ولی خدا خودش گفته که تا پدر و مادری از فرزندشان راضی نباشند هرگز خداوند گناهان او را و ناراحتیهایی را که برای پدر و مادرش ایجاد کرده نخواهد بخشید بنابراین از شما میخواهم که از خدا بخواهید این بندة حقیر و ذلیل و مسکین را ببخشد و بار دیگر از زحمات پدر عزیزم که این همه برایم زحمت کشید تشکر و قدردانی میکنم و همچنین از مادر عزیزم و خواهران و برادرانم طلب عفو و بخشش میکنم. والسلام.
جان میسپرد به راه اسلام شهید سر هدیه دهد هدیه به اسلام شهید
در راه شهادت نهراسد هرگز چون زنده کند پیام اسلام شهید
جان میسپرد به راه اسلام شهید سر هدیه دهد هدیه به اسلام شهید
در راه شهادت نهراسد هرگز چون زنده کند پیام اسلام شهید
زندگینامه:
زندگی نامه شهید غلامعباس ابراهیمی
برادر عزیزم اگرچه میدانیم که قلم زدن دربارة حیات و زندگی پرثمر و نیکسر و سراسر زنج و مشقت روح بلندت را میآزارد چرا؟ که هرگز خوش نداشتی و نداری که از خوبیهایت سخن به میان آید و از ریا و خودنمایی بیزار بودی ولی ما نیز برای ارج نهادن به خون مقدس و پاکت و برای حیات غرورآفرینت چارهای جز این نداریم تا با تشریح آن درس شهامت و شهادت را بیاموزیم.
گرچه رفتی ز نظر یاد تو اندر دل ماست از ازل مهر تو آمیخته به آب و گل ماست
مرغ جانت طیران کرد به ملک ملکوت زین مصیبت به خدا درد حاصل ماست
این مپندار که دور از منی ای عباس پردهای است اینکه تو بینی اگر حایل ماست
شهید غلامعباس ابراهیمی در روز اول اردیبهشت ماه سال 1342 در خانوادهای نسبتاً فقیر و مذهبی در یکی از روستاهای حومه شهرستان دلیجان دیده به جهان گشود. پدرش او را غلامعباس نام نهاد و او در حالی پا به عرصة وجود گذاشت که دیو استبداد و ظلم و ستم شاهنشاهی و دیو بدبختی و فلاکت و بیفرهنگی بر سراسر این کشور اسلامی حکومت می کرد که زندگی پر رنج و مشقت همین شهید عزیز و دیگر شهیدان اسلامی و جنگ تحمیلی شاهدی بر این مدعا میباشد. دیری نپایید که با کوشش و تلاش پدر و مادرش به سن هفت سالگی رسید و راهی دبستان شد تا به قول معروف درس بخواند درسهایی که به جزء بندگی طاغوت و ذلت و خواری چیزی دیگر به انسان نمیآموخت خلاصه به هر ترتیبی بود دبستان را با موفقیت پشت سر گذراند ولی افسوس صد افسوس که با اینکه روزی شش میلیون بشکه از ثروت عظیم و مردمی این کشور به جیب امپریالیزم ریخته میشد و این تنها یک قلم از اقلام درآمد این مملکت بود نه تنها در روستای سینقان زادگاه شهید ابراهیمی که در جای جای این وطن عزیز در روستاها و حتی شهرها مردم از کمترین امکانات رفاهی و غیره محروم بودند. برای نمونه در همین روستاها بعد از دورة ابتدایی دیگر مدرسهای نبود که حداقل مردم همان درسهای آنچنانی را بخوانند و لذا چون از لحاظ خانوادگی در فقر به سر میبرد و امکانات تحصیل برایش فراهم نبود مجبور به ترک تحصیل شد و همانند پدرش که تمامی عمر را به کارگری گذرانده بود مشغول کار شد و پس از چندی روانه تهران شد که در آنجا در ضمن کار تحصیل نیز بکند ولی بر اثر بنودن امکانات و نداشتن سرپرست آنهم در شهری مانند تهران شهید غلامعباس مجبور به بازگشت به زادگاهش شد و سپس یکسالی را در دلیجان به کارگری گذراند و پس از 3 سال ترک تحصیل و گذر عمر و تلف شدن استعداد دوباره روانه تهران شد و همراه برادر بزرگش در یکی از محلههای فقیرنشین جنوب تهران مسکن گزید و در چاپخانهای مشغول کار شد و از این پس شهید ابراهیمی روز را در چاپخانه برای تلاش معاش شب را در مدرسه شبانه برای تحصیل علم گذراند و در همین دوران بود که زمزمههای انقلاب که از سال 42 توسط امام عزیز شروع شده بود در بین عامة مردم به گوش میرسید لذا شهید ابراهیمی همانند دیگر مردم ستمدیده و رنجکشیده مملکت این سرود را زمزمه میکرد و به همراه دوستان و آشنایانش در محافل و مجالس و هیئتهای مذهبی شرکت مینمود تا اینکه تظاهرات و راهپیماییهای مردمی علیه استبداد طاغوت شروع شد و او نیز مانند دیگران در اکثر راهپیماییها شرکت میکرد از جمله (راهپیماییهای 16 و 17 شهریور در سال 57 جمعه سیاه) و در ضمن این برنامهها به کار و تحصیل نیز ادامه میداد تا اینکه موفق به گذرانیدن 3 سال راهنمایی شد و در این زمان دیگر انقلاب به پیروزی رسیده بود ولی خفاشان دیو سیرتان آنان که با نور مخالفند و توان و طاقت دیدن نور الهی را ندارند از حسد و رشک توان و کنترل خود را از دست داده و به عناوین مختلف دست به کارشکنی و توطئه زدند که در رأس همة آنها آمریکای جنایتکار این شیطان بزرگ بعد از تمام حیلهها و نیرنگها دست به راهانداختن جنگ تحمیلی علیه این انقلاب نوپا توسط یکی از سگهای زنجیری خود به نام صدام زد و از آنجایی که هیچگاه توان رودر رویی را با مردم مسلمان و انقلابی نداشته و ندارند دست به حملات هوایی پیدر پی زدند که در نتیجه برای مقابله با این شگرد ناجوانمردانه دشمن میبایست شبها شهر در خاموشی فرو روند و رعایت خاموشی شبانه برای مقابله با دشمن باعث تعطیل شدن مدارس شبانه شد و دوباره همان آنکه با آگاه شدن و درس خواندن مستضعفین مخالف بودند و شرایط تحصیل و مدرسه را در روستاها و شهرها به آن وضع اسفناک درآورده بودند ذکرش رفت شدهاند که شهید ابراهیمی توان اقتصادی نداشت که روزانه تحصیل کند را وادار به ترک تحصیل نمودند و ایشان هم اجباراً دوباره تحصیل را رها کرده و برای گذراندن زندگی فقط کار میکرد و این درست از نظر زمانی در موقعی بود که لشگر متجاوز کفر و بعث آماده حمله به مرزهای میهن اسلامی میشدند و کم کم نفوذ در خاک اسلامی را شروع کردند و بر اثر وجود افراد نالایق و خود فروختهای همچون بنیصدر خائن (لیبرالها) در رأس کار کیلومترها وارد خاک ایران زمین شدند و درست در همین موقع حساس بود که وجود افراد مؤمن و صادق و دلسوز به انقلاب در ارگانهای نظامی بخصوص در ارتش الزامی به نظر میرسید و لذا شهید غلامعباس ابراهیمی که از ادامه تحصیل نیز محروم شده بود در تاریخ 59/9/8 به استخدام ارتش جمهوری اسلامی درآمد و در آموزشگاه گروهبانی نیروی زمینی در پادگان لویزان دورة آموزشی و تئوری را دید و سپس در مورخه 59/11/19 یعنی دو ماه بعداز گذراندن دورة تخصصی در رشته زرهی (تانک) وارد مرکز زرهی شیراز شد و پس از پایان دورة تخصصی زرهی در تاریخ 60/1/28 وارد لشگر 92 زرهی اهواز شد. و در جبهههای مختلف جنوب (بستان، جابر همدان بستان، پل حالوپ، دارخوین، دب اردان ، پاسگاه حمید، کیلومتر 40 ، کیلومتر 35 خرمشهر آبادان، خرمشهر ، دژهای خرمشهر، شلمچه، پاسگاه زید، پاسگاه 25 ، کوشک ، جفیر، منطقه هوالهویزه، جزایر مجنون، سوسنگرد، پاسگاه هخامنشی، پاسگاه اشکبود، سه راه فتح، پاسگاه خاتم هویزه، حمیدیه) حضور داشت و در عملیات بستان، بیت المقدس، رمضان، والفجر، خیبر و بدر نیز شرکت داشته است که در عملیات خیبر از ناحیه زانو مجروح شد و پس از مداوا دوباره راهی جبهه شد و سرانجام در منطقه بین حسینیه و کوشک به درجه رفیع شهادت نائل گردید. و اینکه در خاتمه پای صحبت یکی از همسنگرانش که در هنگام شهادت غلامعباس همراه ایشان بوده است و مجروح شده است مینشینیم. در سال 1360 تحولی در زندگی من پدیدار شد شهید ابراهیمی به یگانی که این حقیر استواردوم محمود کشاورز افتخار خدمت در آن را داشتم آمد و با وی آشنا شدم با وجود اینکه از نظر سنی از من و سایر برادران کوچکتر بود برعکس کارهای این شهید سرمشق همة برادران بود اینکه به یاد میآورم او با وجوداینکه از نظر سمت شغلی فرماندهی تانک را به عهده داشت کلیه کارهای تانک را با شوق تمام انجام میداد. در عملیاتهای متعدد ثابت کرد که لیاقت شهادت و پیوستن به زندگی ابدی را دارد و لحظهای از نماز خواندن غافل نمیشد و مرخصیاش را طوری تنظیم میکرد که ماه مبارک رمضان را روزه بگیرد و در این ماه به دعا و نیایش بپردازد. از جمله عملیاتهایی که افتخار با شهید غلامعباس را داشتم میتوان عملیات شرق سوسنگرد، بیت المقدس، رمضان ، خیبر و بدر را نام برد که در کلیه این عملیاتها چنان رشادتی از خود نشان میداد که همه را به تعجب وامیداشت. در عملیات خیبر مجروح شد بعد از بازگشت مصممتر از قبل به کار خود ادامه داد و سرانجام به سربازان و درجهداران و افسران ثابت نمود که لایق بالاترین درجه همانند شهادت میباشد است از خاطرههای فراموش نشدنی یکی این بود که در جبهه باران زیادی باریده بود که هیچ خودرویی قادر به حرکت نبود و برای فراهم آوردن آب جهت افراد تانک را به حرکت درآورد تا تانکر آب را از نقطهای دور به منطقة تجمع بیاورد در بین راه تانک به گل فرو رفت که حرکت دادن آن به هیچ وجه میسر نبود با تلاش و کوشش تا پاسی از شب رفته تانک را از گل بیرون آورد و در تمام مدت کار میگفت تا تانک را بیرون نیاوریم به منطقه تجمع نمیرویم زیرا هر لحظه امکان حمله از طرف بعثیهای کافر وجود دارد. شهید غلامعباس در جبهههای مختلف جنوب کشور مشغول دفاع از مرز و بوم کشور اسلامی ایران بود و سرانجام در منطقهای بین حسینیه و کوشک به وسیلة گلوله خمپاره مزدوران بعثی که در بین شش نفر از برادران که از جمله این حقیر نیز بودم به درجه رفیع شهادت نائل گردید. او با شهادتش جان 4 نفر از برادران را نجات داد و خود شهید گردید به این ترتیب که با وجود زخمی بودن خود را به سنگر رسانیده و با تلفن تماس میگیرد که بیایید برادران را نجات دهید و من از همه سالمترم و در موقع رسیدن افراد امداد به آنها میگوید اول برادران را نجات دهید من حالم خوب است و تا لحظة شهادت نیز دیگران را به خود ترجیح داد. روحش شاد و یادش گرامی باد و راهش پررهرو باد.
همسنگر شهید غلامعباس ابراهیمی استوار دوم محمود کشاورز
سمت شهید ابراهیمی راننده تانک بوده است و در جبهه های زیر حضور داشته است:
- بستان
- پاسگاه حمید
- خرمشهر
- آبادان
- شلمچه
- پاسگاه زید
- طلائیه
- کوشک
- جفیر
- هویزه
- جزایر مجنون
- سوسنگرد
- حمیدیه
- و...
عملیات هایی که شهید در آن شرکت داشته است:
- عملیات بستان
- عملیات بیت المقدس
- عملیات رمضان
- عملیات والفجر
عملیات خیبر
تاریخ شهادت :20/1/64 در سن 22 سالگی
محل شهادت شرق دجله
خاطره ای از شهید:
مشخصات راوی خاطره
نام و نام خانوادگی: مریم کریمی نسبت با شهید:مادرشهید
عنوان خاطره:
در 15 سالگی به جبهه رفت در ارتش قرار داشت نزدیک 2 سال بود وقتی امام امد و در نیروی زمینی حضور داشتند و محل شهادت اهواز بود در شملچه به صورت گ؟؟؟خورده بود به درجه رفیع شهادت رسید و10 روز بود ازدواج کرده بود اقای کاظم زاده خبر شهادت داده بود دو روز شهید شده بود ولی مادر خبر ی نداشت فرزند سومین خانواده بود
این شعر را در دفترچه یادداشتهایش نوشته است:
جنگ جنگ است روی زمین تا ستمگر است
تا جان به جسم و خون به رگ و هوش در سر است در سینهام محبت اسلام و کشور است
در جبهههای باطل و حق جنگ دائمی است تاریخ شاهد است و خداوند داور است
یک صف حسینیان صف دیگر یزیدیان جنگ است جنگ روی زمین تا ستمگر است
امروز یار و یاور رزمندگان خداست الله حامی مظلوم و مضطر است
جان میدهم و تن به ذلت نمیدهیم مارا حسین سیدو سالار سروراست
تسلیم زور و زورمداران شدن خطاست این گفته خدا و حدیث و پیامبر است
از خون بساط ظلم و ستم زیر و رو شود از خون درخت مکتب ایمان تناور است
گلزار دین که آب نخوردست غیر خون امروز هم ز خون شهیدان معطر است
از ما به روح پاک شهیدان درود باد که از نور خونشان وطن ما منور است
در این زمان شهامت و ایمان چه میکند مات است آدمی و بشر سخت باوراست
اینها که رکوع و سجودند روز و شب اینها که ذکرشان همه الله اکبر است
مردانه انتخاب نمودند مرگ سرخ تشخیص دادند که این مرگ بهتر است
دل شستهاند و پا به سر زندگی زدند تقوایشان به عالمان حیرت آور است
شیرند ، شیر هیچ ندارند وحشتی اینجا که وحشتش چه صف روز محشر است
گردان پاسدار سلحشور و جنگجو سرباز کارزار رشید دلاور است
مردن اگر چه بهر جوانی مشکل است لیک در راه دوست جان باختن میسر است
مرز میان ننگ و شرافت شهادت است این اصل دین ماست که مسطور دفتر است
باشد که علم به دوش خمینی همان که خود نور است و مرجع است و امام و رهبر است
چون شیر زخم خورده امیری به جنگ چون مهدی امام عصر تو را یار سنگر است
یادداشت از نشریة قائم ارتش جمهوری اسلامی ایران مورخ 61/5/11
قال الحسین (ع)
انی لا اری الموت الاستعداده ولحیواه مع الظالمین الا برما .
من مردن در راه خدا را سعادت و زندگی با ستمگران را ننگ میدانم.
قال الحسین (ع)
ان الحیواه عقیده و جهاد
به درستی که زندگی عقیده است و جهاد در راه خدا
بسمه تعالی
1- لطفاً به سؤالات زیر پاسخ دهید:
وضعیت تحصیلی شهید(نام و آدرس مدارسی که در آنجا تحصیل کرده است):
شهید غلامعباس ابراهیمی دارای مدرک تحصیلی سوم راهنمایی بود که دوره ابتدایی را در زادگاهش روستای ؟؟؟ دبستان اقبال (آیت اله طالقانی) و دوره راهنمایی را به صورت شبانه در شهر تهران در مدرسه راهنمایی انوری خیابان ناصرخسرو، کوچه امام جمعه گذراند و سپس وارد نیروی زمینی شد.
2- توضیحی پیرامون وضع خانوادگی شهید:
خانوادهای فقیر و مستضعف میباشد که دارای هفت فرزند میباشد و شهید ابراهیمی پنجمین فرزند خانواده و دومین پسر میباشد پدرش فردی بیسواد و عامی است که تمام عمر را به کارگری و دروچینی ، مقنیگری و کشاورزی و کارهای گوناگون دیگر به صورت روزمزد گذرانده و در حال حاضر نیز به علت رماتیسم مفصلی از کار افتاده و مادرش نیز خانهدار است و شهید ابراهیمی پنج ماه قبل از شهادت با دختردایی خود ازدواج کرد و سپس به شهادت رسید ولی از لحاظ معنوی خانوادهای مذهبی است که قلبشان برای اسلام و پیروزی آن میتپد.
3- ویژگیهای اخلاقی و علمی و اجتماعی شهید (چنانچه مطلب درخوری باشد یادداشت فرمایید):
از لحاظ اخلاقی فردی کمحرف ، کم توقع، با سخاوت و با گذشت بود دارای قلبی رئوف و مهربان بود و با والدین خود بینهایت احترام میگذاشت و به آنها خیلی علاقه داشت و شخص بیآزاری بود از لحاظ علمی در سطح یک دانشآموز کلاس سوم راهنمایی و از لحاظ اجتماعی فردی منطقی و مخلص بود.
4- فعالیتهای اجتماعی - سیاسی - فرهنگی شهید قبل و بعد از انقلاب:
شهید ابراهیمی قبل از انقلاب مثل بقیة مردمی که در صحنه حضور داشتند در مجالس سخنرانی و مذهبی شرکت میکرد و در زمانی که انقلاب شروع شد همراه جریان طوفنده انقلاب به حرکت درآمد و در اکثر غریب به اتفاق راهپیماییها و تظاهراتی که علیه رژیم طاغوتی در تهران صورت میگرفت شرکت میجست از جمله در راهپیماییهای 16 شهریور و 17 شهریور (جمعه سیاه) حضور داشت. و بر اثر شدت گرفتن انقلاب و پیروزی آن و حمله هوایی دشمن و به اجرا درآمدن خاموشی شبانه و تعطیل شدن مدارس شبانه مجبور به ترک تحصیل شد و سپس وارد ارتش گردید که تا لحظة شهادت به طور کلی تمام دوران قبل از انقلاب را در جبهههای مختلف جنوب فعالیت داشت.
5- تحولاتی که بعد از پیروزی انقلاب در زندگی شهید به وجود آمد:
همانطور که در بالا ذکر شد شهید مذبور بر اثر نداشتن امکانات و فقر مادی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در تهران روزها کار میکرد و شبانه درس میخواند و قصد داشت تحصیلات خود را ادامه دهد ولی بر اثر پیش آمدن جریان انقلاب و تظاهرات و خلاصه پیروزی انقلاب و شروع شدن خاموشی شبانه و نداشتن امکانات مادی برای اینکه روزانه درس بخواند مجبور به ترک تحصیل شد و سپس وارد ارتش شد که تا لحظة شهادت در پست خود باقی ماند.
6- موضعگیریهای شهید در برابر گروهکها و ضد انقلاب:
شهید ابراهیمی همانند دیگر مردم حزب اله با گروهکها و ضد انقلاب مخالفت فطری و باطنی داشت و اینک پاراگرافی از نوشتههایش که موضعگیری او را نیز روشن میکند در ذیل میآید:
ای کوردلان ، ای بیخردان، ای کسانی که برای هواهای نفسانی خود وطن و میهن خود و حتی ناموس خود را میفروشید این آرزو را به گور خواهید برد که حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون کنید و حکومت وابسته به شرق و یا غرب را جایگزین آن کنید آخر مگر یک مسلمان ایدئولوژی انسانساز اسلام را رها میکند و به ایدئولوژی مارکس یا مکاتب دیگر چنگ میاندازد ای منافقین که خود را مسلمان انقلابی جا زدهاید آخر چرا یک دقیقه پهلوی فکر نمیکنید تا کی دنبالهروی این و آن خواهید بود.
7- نظر شهید درباره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران:
نظرش دربارة جنگ مثبت بود و میگفت باید جنگ تا پیروزی نهایی ادامه پیدا کند و در یکی از نامههایش در مورخه 63/3/14 به پدرش مینویسد: ما در زیر سایة الله به جنگ و جهاد ادامه خواهیم داد تا نابودی صدام و صدامیان البته به امید حق و در نامهای دیگر مینویسد خیلی دوست داشتم در کنارتان باشم ولی باید برای خاطر خدا و اسلام در جبهه باشم تا انشاءا... پیروز شویم و پرچم اسلام را در سرتاسر جهان به اهتزاز درآوریم انشاءا... (از این دوخطی که در نامه نوشته است میتوان موضع فکری او را دربارة جنگ فهمید)
8- چگونگی و تعداد اعزام شهید به جبههها و نام جبهههایی که در آن شرکت داشته است:
شهید ابراهیمی عضو ارتش بود که در مورخه 59/9/8 در پادگان لویزان دو ماه دورة دانشآموزی و سپس روانه مرکز زرهی شیراز برای دیدن دورة تخصصی شد که 59/11/19 دورة تخصصی در شیراز را شروع کرد و پس از چندی در مورخه 60/1/28 وارد لشگر 92 زرهی اهواز شد و سپس در جبهههای 1) فارسیات ، 2) بستان ، 3) جابرهمدان بستان ، 4) پل حالوپ ، 5) دراخوین ، 6) دب اردان ، 7) پاسگاه حمید ، 8) کیلومتر 40 ، 9) کیلومتر 25 خرمشهر، 10) آبادان ، 11) خرمشهر ، 12) دژهای خرمشهر ، 13) شلمچه ، 14) پاسگاه زید، 15) پاسگاه 25 ،
16) طلائیه ، 17) کوشک ، 18) جفیر، 19) منطقه هورالهویزه ، 20) جزایر مجنون، 21) سوسنگرد ، 22) پاسگاه هخامنشی ، 23) پاسگاه اشکبود، 24)سه راه فتح، 25) سه گاه خاتم ، 26) هویزه ، 27) حمیدیه و دیگر جبهههای جنوب.
9- روحیه شهید پس از اعزام به جبهه و حملاتی که در آنها شرکت داشته است:
روحیة شهید بسیار خوب و گرم و دارای پشتکار بود و از اراده قوی برخوردار بود و در عملیات زیر شرکت داشته است:
1) عملیات بستان، 2) عملیات بیت المقدس، 3) عملیات رمضان، 4) عملیات والفجر ، 5) عملیات خیبر و در تاریخ 62/12/3 در جبهه پاسگاه 25 از ناحیه زانو ترکش خورده و زخمی شده است.
10- آخرین دیدار و خاطره و توصیه شهید:
آخرین دیدار شهید از خانواده و والدین 13 روز قبل از شهادتش بود که به مرخصی آمده بود و ایام عید نوروز 64 بود و در 64/1/7 روانه جبهه شد و در 64/1/20 به شهادت رسید.
11- چگونگی شهادت:
اینجانب برادر شهید از زبان سرگروهبان گروهان (سالاری) چگونگی شهادت را نقل میکنم:
بعداز ظهر روز 64/1/20 ساعت 4 بود که شهید ابراهیمی با استوار کشاورز ، استوار مهدوی، استوار بهارلویی و سرباز داربد و یک سرباز دیگر در سنگر بودند که هواپیماهای عراقی میآیند، از سنگر بیرون میآیند و جلوی سنگرزدن هواپیماها را تماشا میکند بعد از رفتن هواپیماها همینطور که جلوی سنگر نشستهاند ناگاه غافلگیر شده و یک خمپاره دشمن وسط جمعشان فرود میآید که پاهای استوار مهدوی را قطع ، دست و پای استوار کشاورز شکسته، پای استوار بهارلویی شکسته و سرباز داربد ترکش به سرش خورده و در ضمن بدن همه نیز ترکش خورده شهید ابراهیمی که فقط پاهایش ترکش خورده و بدن و دستها و سرش سالم هست خود را به داخل سنگر کشانده و به مرکز دسته تلفن میزند که سرگروهبان سالاری گوشی را بر میدارد میبینید ابراهیمی داد میزند آمبولانس آمبولانس، فوراً آمبولانس فرستاده میشود بعد از گذشت چند دقیقه باز صدای شهید ابراهیمی از پشت تلفن شنیده میشود که پس چه شد آمبولانس و به گروهبان سالاری میگوید که ما همه بدجوری زخمی شدهایم پس چه شد آمبولانس که دومین آمبولانس با 10 الی 15 دقیقه تأخیر میرسد. آمبولانس اول سه نفر را میبرد که شهید ابراهیمی چون داخل سنگر بوده متوجه نمیشود و شهید ابراهیمی با آمبولانس دوم برده میشود که از قرار معلوم به بیمارستان صحرایی حسینیه آورده میشود که بر اثر خونریزی زیاد و دور بودن بیمارستان و دیگر اینکه از آن دسته هیچکدام سالم نبودند که فعالیتی برای نجات دیگران بکند و بر اثر قضا و قدر الهی ابراهیمی ، گروهبان یکم و سرباز داربد شهیدمیشوند و ما از آخرین لحظات شهید به علت دسترسی نداشتن افراد بالای سرش اطلاعی نداریم. این بود خلاصهای از دانستههایی درباره چگونگی شهادت.
12- زمینههای تخصصی شهید و آثار هنری و فرهنگی او:
13- مسافرتها ، مأموریتها و دوستان شهید و اتفاقات مهمی که در زندگی شهید رخ داده است:
14- رابطة شهید با والدین ، خانواده و مردم:
رابطه شهید با والدین بر اساس احترام متقابل و خیلی عاطفی ، مهربان و دوست داشتنی بود ، علاقه زیادی به والدینش داشت و هر گاه آنها ناراحت بودند او نیز ناراحت بود برای اینکه رابطهاش را بهتر بدانیم به فرازهایی از نامههایش دقت میکنیم: پدرجان، مادرجان چند روزی است که از شماها دور شدهام ولی قلبم و روحم پیش شما است و دور نشده است همیشه به یادتان بوده و هستم و میدانم که شما نیز به یاد بنده نیز میباشید و کمی نیز ناراحت هستید اگر از احوالات پسر ارتشی خود خواسته باشید از سلامتی کامل برخوردارم و به دعاگویی شما مشغولم پدرجان مادرجان چه کنم نمیدانم چگونه جواب آن همه مهر و محبت شما را بدهم فقط از شما خواهشمندم و التماس میکنم اگر در طول این مدتی که در کنار شما بودم اگر خدای ناکرده با شما بلند صحبت کردم و شما را ناراحت کردم مرا ببخشید و از خدا نیز طلب عفو و بخشش میکنم ولی خدا خودش گفته که تا پدر و مادری از فرزندشان راضی نباشند هرگز خداوند گناهان او را و ناراحتیهایی را که برای پدر و مادرش ایجاد کرده نخواهد بخشید از شما میخواهم که از خدا بخواهید این بنده حقیر و ذلیل و مسکین را ببخشد بار دیگر از زحمات پدر عزیزم که این همه برایم زحمت کشیدهاند تشکر و قدردانی میکنم و همچنین از مادر گرامی و عزیزم.
15- شرح زندگی سال به سال شهید قبل و بعد از انقلاب تا لحظة شهادت:
به پیوست ارسال میشود.
16- اوقات فراغت را چگونه میگذرانید؟
تا موقعی که تحصیلات ابتدایی را به پایان رسانید که معلوم است از اول راهنمایی به این طرف دیگر زیاد اوقات فراغتی نداشت چون هم کار میکرد و هم تحصیل و تعطیلات و اوقات فراغتهایی که در این سنین وجود داشت به دیدن اقوام میرفت و کارهای روزمره و معمولی را انجام میداد.
17- وضع اقتصادی والدین و بازماندگان شهید:
وضع اقتصادی والدین و بازماندگان شهید زیاد تعریفی ندارد و مثل بقیه مردم این مملکت مستضعف و در سطح نسبتاً پایینی قرار دارند.
18- بازتاب شهادت وی در محیط خانواده و خویشاوندان، محیط کار و جامعهای که در آن میزیست:
در این مورد نمیتوان تمام اثرات را روی کاغذ آورد ولی میتوان گفت شهادت مردانه و پرافتخار غلامعباس ابراهیمی برای تمام افرادی که در شعاع وجودی او قرار داشتن و او را میشناختند و سرو کاری با او داشتند واقعهای جانگداز و رنجی طاقتفرسا بوده و هست و این رنجی است که ما از شهادت تمامی برادرانمان در تمام جبهههای نبرد حق علی باطل متحمل میشویم اما جای شهیدانمان و همچنین ابراهیمی در میان دوستان و خانواده خالی و خاطرة وجود پاک و با ایمانش همیشه زنده و جاوید باقی خواهد ماند.
19- نیازهای فرهنگی بازماندگان:
نیازهای فرهنگی بازماندگان این شهید همان نیازهای بازماندگان تمامی شهدا و تمامی مردم مستضعف و (فکری و فرهنگی) میباشد که امیدواریم به مرور زمان برطرف شود.
داد زد مردهای ده برپا
پا به کوچه گذاشت ازدرپا
کوچه را برد تا خود سنگر
آه ، معنی نداشت دیگرپا
بعد مثل شهید ساده گذاشت
سطر برسطر توی دفترپا
او که عمری عصای بابا بود
او که می شد برای مادر پا
کودکی اش گرفت با چنار قنات
دست بر شانه صنوبر پا
یک محل هم به( پامنار) نکرد
داد اما به عشق (کویر) پا
پای خود را سپرد، پر واکرد
بال روییده بود ازهرپا
پدرش هم به عشق فرزندش
داد در ره او اخر پا
(شعر از محمدتقی عابدی)
پا به کوچه گذاشت ازدرپا
کوچه را برد تا خود سنگر
آه ، معنی نداشت دیگرپا
بعد مثل شهید ساده گذاشت
سطر برسطر توی دفترپا
او که عمری عصای بابا بود
او که می شد برای مادر پا
کودکی اش گرفت با چنار قنات
دست بر شانه صنوبر پا
یک محل هم به( پامنار) نکرد
داد اما به عشق (کویر) پا
پای خود را سپرد، پر واکرد
بال روییده بود ازهرپا
پدرش هم به عشق فرزندش
داد در ره او اخر پا
(شعر از محمدتقی عابدی)
پامنار = محل تحصیل شهید که با اغاز جنگ انجا را ترک وبه جبهه رفت
کویر =( (kevyar )نام یکی از دشتهای سینقان
در خصوص بیت اخرتوضیح این مطلب لازم است که پدرش از درد روماتیسم که هفت سال گریبانگیرش بود جان داد
اطلاعات دیگری از این شهید در دست نیست