شهید غلامرضا ثرایی

    

    

وصیت نامه:

بسمه تعالی

ما وارثان خون ثارالله عشقیم، پرچم به دوش ماست، ما خونخواه عشقیم، حق می پرستیم تا زنده هستیم

(پیامبر اکرم ص )

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

وصیت نامه شهید غلامرضا ثرایی

 

درود و سلام به آقا حجت ابن الحسن و با سلام و درود به سالار شهیدان حسین ابن علی و با سلام و درود به شهیدان به خون خفته ایران و با سلام و درود به رزمندگان جمهوری اسلامی ایران و با سلام و درود فراوان بر شهیدان راه حق که با ایثار خونشان حیات نوینی را در جامعه اسلامی ما گشودند. شهیدانی که همچون شمع محفل بشریت سوختند و گرما و نورشان تداوم بخش انقلاب شکوهمندمان گردید و انقلابی را در ضمیر وجودمان به وجود آورد که هیچ نیروی مادی و باطلی قادر به انجام چنین چیزی نخواهد بود. آنانی که راه یافتند و با آگاهی و بصیرت کامل آن راه را که همان راه اوصیاء و انبیاء خدا می باشد طی نمودند و به قله رفیع شهادت رسیدند به لقاء معبود خود شتافتند و امید آنست که ما نیز رهرو این راه پاک و اصیل باشیم. ان شاء الله

شهادت مرگ نیست. فنا نیست. زندگی ابدی است. پروازی شیرین و پر از عشق و سرشار از محبت به لطف او فرار از حصار دنیای مادی و پوچی به سوب بی انتهای حریت و آزادی و فلاح و رستگاری است و بالاخره شهادت انتهای سعادت و رستگاری یک انسان است. انسانی با تمام معنای انسانیتو با تمام محتوای عبودیت. انسانی رسته و پاک شده و انسانی که هر آن در حال انقلاب است. چه انقلاب درونی و چه انقلاب بیرونی

و این شهادت که بهترین لفظ و پر محتواترین کلمه است سعادت هر انسانی نمی گردد مگر با شرایطی که ذکر شد. پس میتوان گفت که شهادت بهترین یار و یاران وفادار خداست که انقلاب اسلامی ما را لحظه به لحظه رو به گسترش کرد.

خدمت همسر مهربانم سلام عرض می نمایم. امیدوارم که مانند زینب صبر را پیشه کنی و فرزندانم را صحیح تربیت کنی اجازه ندهی که بگذارند اسلحه من بر زمین بماند و درس خود را بخوانند و در سنگر مدرسه مشت محکمی به دهان آمریکا بزنند و امیدوارم که در مرگ من گریه نکنی و نماز شکر بجای آوریو به فرزندانم علی و حسن و حسین سفارش می کنم که در فراق بابا گریه نکنند و درسشان را بخوانند و به امت حزب الله سینقان سفارش می کنم که برای من و یا دیگر شهدا گریه نکنند . اگر دلشان برای من یا فرزندانم و یا همسرم میسوزد به جبهه بروند و یار و یاور امام امت باشند. وصیت نامه خصوصی من هم در پایگاه می باشد.

از کلیه اهالی روستا حلالیت می طلبم و سفارش دیگرم به بچه ها که دست از امام و رهبر بر نداریدو معتقد به دین و مذهب باشید و اگر من به درجه رفیع شهادت نائل آمدم اسلحه من را به دست و جای مرا خالی نگذارید.

والسلام       

غلام شهرابى
12/11/64
ساعت 10 شب
دیدار تا قیامت

خاطره ای از شهید:

مشخصات راوی خاطره   
نام و نام خانوادگی: صغری اقا باقری     نسبت با شهید:همسرشهید
نشانی محل سکونت:روستای سینقان          تلفن: [phone]

عنوان خاطره:

ایشان تقریباً41 سال سن داشت که به جبهه رفت و تقریباً 105 روز در جبهه حضور داشت و در شلمچه خدمت می کرد ایشان در جبهه مسئولیت اشپزی داشت تحصیلات زیادی نداشت در حد خواندن و نوشتن و در شمیران تهران اشپز بود

زمانی که به خواستگاری من آمد ادم ساده ای بود به کسی کار نداشت و با هم تقریباً 12 سال زندگی کردیم
زمانی که شهید شد بچه اول 10 سال دوم 8 سال و بچه سوم 4 سال داشت
زمانی که شهید شد به ما خبر دادند وشب رفتیم واز دلیجان پیکرش را تحویل گرفته و به روستا اوردیم و به خاک سپردیم
ایشان بر اثر خمپاره باران کردن اشپزخانه و اصابت ترکش به پهلو به شهادت رسیدند
ایشان در جبهه اشپزخانه ای صحرایی به پا کرده و برای رزمندگان غذا می پخت
چند روز بود که شهید شده بود در عالم خواب دیدم که جایی بود که تعدادی پارچه را به هم وصل کرده بودندو می گفت ببین اینجا جبهه است

خاطره ای از شهید:

مشخصات راوی خاطره   
نام و نام خانوادگی: سیدجواد مرتضوی

بعد از چندین ماه آماده باش  برای  عملیات والفجر8 بالاخره  درمنطقه آزاد شدیم که رفتم پیش این شهید گرامی اگر هم در جریان باشید ایشان در آشپزخانه خدمت می کردند وقتی پیش ایشان رفتم گفت امشب تمام بچه های سینقان را بیار شام کتلت داریم وهمگی مهمان من

ولی به شب نرسیده بود که هواپیما های عراقی به طرف منطقه اومدند وبمباران کردند که شهید ثرایی همان جا مجروح شد و به ما خبر دادند که در راه شهید شده . برای روح شهدا امام شهدا صلوات

رهسپاریم با ولایت تا شهادت

اطلاعات دیگری از این شهید در دست نیست