وصیت نامه:
بسم الله الحمن الرحیم
مورخ 63/12/16
ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد آیه 202 بقره
از مردمان کسانی هستند که خودشان را در راه رضایت خدا فدا میکنند و خداوند مهربان است نسبت به بندگان
مورخ 63/12/16
ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد آیه 202 بقره
از مردمان کسانی هستند که خودشان را در راه رضایت خدا فدا میکنند و خداوند مهربان است نسبت به بندگان
وصیت نامه برادر حقیر احمد حیدری
با درود و سلام بر منجی عالم بشریت امام زمان و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و سلام بر تمام شهیدان ایران وصیت نامه خود را شروع میکنم
پروردگارا یاران همه رفتند من بیچاره در انتظارم. خدایا دیگر خجالت میکشم که به وطن بازگردم . مدت زیادی است که در انتظار همچین روزی نشسته بودم. خدایا به این بنده گناهکار رحم کن. خدایا از تقصیر من بگذر. خدایا با چه رویی به در خانه تو بیایم. از تو خجالت می کشم.
اگر در این ساعت شب این وصیت نامه را می نویسم با عشق تمام و بدنم غرق خوشحالی است. چون میدانم که جای من کجاست و به سوی کی می خواهم بروم. جایی می خواهم بروم که حسین (ع) با 72تن رفت. جایی می خواهم بروم که شهدای ایران رفتند. خدا به این بدن ضعیف رحم کند.
ای قدرتهای بزرگ دنیا اگر بدنم در خون خود رنگین شد به خاطر اسلام و دین محمد (ص) بود. این راهی را که پیش گرفتم آگاه بودم. ای منافقین کوردل بدانید به زودی در آخرت شما را در جهنم خواهیم دید و آنگاه متوجه خواهید شد که در دنیای هیچ و پوچ چه کارهایی انجام داده اید و در آنجا ما با سربلندی پیش خدای خود خوشحال خواهیم بود. ای دنیا بدان که تورا به زودی طلاق خواهم داد. من در انتظار لحظه شهادت نشسته ام و روز شماری می کنم.
این وصیت نامه را هرکسی که در حال حاضر بخواند شاید متوجه نشود ولی این وصیت نامه ها برای نسل آینده مفید خواهد بود و در تاریخ جهان باقی خواهد ماند.
ای امت شهید پرور این بنده حقیر کوچکتر از آن هستم که پیام به شما بدهم ولی چند کلمه صحبت کوتاهی با شما دارم. از امام امت دست برندارید و اورا پشتیبان باشید و به دستورات رهبر انقلاب گوش فرا دهید و فرزندان خود را هرچه زودتر راهی جبهه جنگ یعنی دانشگاه امام حسین (ع) بفرستید که این دانشگاه بزرگترین درس عبرت را به فرزندان شما می آموزد که این درس برای شما پدران و مادران و همسران مفید خواهد بود.
خداوند در این زمان به این حقیر توفیق داد که بتوانم در جبهه اسلام خدمت کنم و راه شهیدان اسلام و راه حسین (ع) و یاران با وفایش را ادامه دهم یک پیامی کوتاه به برادران پاسدار عزیز
شما هم پس از دیگری به جمع شهدا می آیید دیر زود نمیکشد که تمام پاسداران در بهشت همدیگر را ملاقات خواهند کرد. برادران هرچه زودتر به جبهه ها بشتابید و ریشه ظلم را از میان بردارید. چشم ملت ایران چشم امام زمان چشم امام امت به شما پاسداران است. پس قدر خود را بدانید که چه مقامی در پیش خداوند دارید.
چند کلمه ای با مادر عزیزم صحبت می کنم .
مادر عزیز می دانم که طاقت شنیدن خبر شهادت فرزند خود را نداری ولی تو خود میدانی که مدت پنج سال است که در انتظار چنین روزی بودم. مادرجان مبادا برای من گریه کنی . مبادا ناراحتی بکنی. این راهی بود که من از حسین سالارشهیدان آموختم. مادر جان میدانم که طاقت نداری ولی باید استقامت کنی که پیش خداوند اجر بزرگی داری. سر خود را بالا بگیر و سینه خود جلو قرار بده و با سربلندی بزرگ بگو الهی شکر. چون من امانتی از خدا دست شما بودم که خداوند خواست که بنده خودش را ببرد.
مادر جان مرا حلالم کن و برای من دعا کن
خواهران و برادرانم مرا حلالم کنید و راهی که من رفتم ادامه دهنده آن راه باشید. ای امت شهیدپرور میدانم که این وصیت نامه برای شما خوانده خواهد شد و با خود فکر خواهید کرد که چرا اسمی از پدر در وصیت نامه نبرده است. بله مدت 12 سال است که پدرک به سن جوانی فوت کرده است.
صحبتی با همسر عزیزم دارم. همسر عزیزم دلم می خواهد که زینب گونه در برابر مشکلات استقامت کنی . مرا ببخش و حلالم کن که نتوانستم برای شما همسر خوبی باشم. میدانم که مدت 5 سال است خانه بدوش بودی و همیشه در شهر محلات غریب بودی با سه فرزندولی خداوند این زحمتهای شما را بی اجر نخواهد گذاشت و اجر عظیم پیش خداوند داری. همسر عزیزم شما خیلی زحمت کشیدی که سه فرزند عزیزم را بزرگ کردی و با تمام مشکلات و سختی های روزگار مبارزه کردی مخصوصا در انقلاب اسلامی چون شما به من روحیه ای دادی که مرتبا در جبهه شرکت داشته باشم و ان شا الله اگر شهید شوم تو ار هم در آخرت شفاعت خواهم کرد و خداوند ان شا الله این زحمت های شما را قبول کند.
اما سفارش درباره فرزندانم
همسر عزیزم پسرم حسین را وقتی بزرگ شد و به سن بلوغ رسید اورا راهی جبهه جنگ در راه اسلام میکنی و پسرم باید اسلحه پدرش را دست گرفته و راه را ادامه دهد. اما دخترانم باید بطور زینب گونه تربیت شده و در برابر ظلم و منافقین سربلند باشند تا زنده هستند مقابل کفر مبارزه بی امان را ادامه دهند.
همسر عزیزم اگر نتوانستم در مدت زناشویی به شما و فرزندانم برسم را در خطر بودن اسلام بود که وظیفه من بود که در جواب پیام رهبر کبیر انقلاب لبیک بگویم و به یاران حسین (ع) بپیوندم و خون خود را در کربلای ایران هدیه ملت ایران و رهبر عزیز و دین اسلام کنم. از شما معذرت می خواهم و می خواهم حلالم کنی.
برادران و خواهرانم از اینجا با شما خداحافظی میکنم. همسر عزیزم وقتی جنازه مرا آوردند وصیت میکنم مرا در زادگاه خودم یعنی کرمه اردهال در جوار قبر شهید محمدرضا رحیمی به خاک بسپارند ولی اگر مکانش را خود شما هم گفتی چون شما باید بتوانی هر شب جمعه فرزندانم را به سر قبرم بیاوری که پدر خود را ملاقات کنند شما هم می توانی در وصیت نامه من و بخاک سپردن من دخالت کنی .
اگر خواستی در قطعه شهدا محلات در جوار شهدای عزیز و یاران امام حسین (ع) به خاک بسپارند. آن با خود شما است.
اما چند کلمه ای پیام هم به برادران و خواهران و امت شهیدپرور روستای کرمه دارم. از اختلافات با همدیگر بپرهیزید و فرزندان خود را راهی جبهه ها کنید که جهاد در راه خدا اجر عظیم دارد. خواهشی که از شما دارم به اسلام فکر کنید. از برخورد تند با یکدیگر دوری کنید. با همدیگر مهربان باشید که اگر اختلاف داشته باشید منافقین و ضد انقلاب سوء استفاده کرده و علیه انقلاب اسلمی شایعه پراکنی می کنند و این شایعات بر ضد اسلام و انقلاب است. گوش به فرمان رهبر دهید و پشتیبان ولایت فقیه باشید . تما اهل روستای کرمه ، حلالم کنید اگر بدی از من دیده اید مرا ببخشید
خداحافظ . شما را به خدای بزرگ می سپارم. دوستان و فامیل ، برادران و خواهران خداحافظ. همسر عزیزم و فرزندانم شما را به خدا می سپارم. مادرم نیز خداحافظ. برادر عزیز علی حیدری میدانم که شما ناراحت هستید ولی دلم می خواهد که راه برادر خود را هرکجا هستید ادامه دهی و شما هم برای من خیلی زحمت کشیدی و ان شا الله خداوند به شما اجر بدهد .
دیگر عرضی ندارم
به امید زیارت کربلای حسین (ع) و نابودی صدام و کفر جهانی
احمد حیدری
63/12/16
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
سخنان مادر شهید:
سخنان برادر شهید:
با درود و سلام بر منجی عالم بشریت امام زمان و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و سلام بر تمام شهیدان ایران وصیت نامه خود را شروع میکنم
پروردگارا یاران همه رفتند من بیچاره در انتظارم. خدایا دیگر خجالت میکشم که به وطن بازگردم . مدت زیادی است که در انتظار همچین روزی نشسته بودم. خدایا به این بنده گناهکار رحم کن. خدایا از تقصیر من بگذر. خدایا با چه رویی به در خانه تو بیایم. از تو خجالت می کشم.
اگر در این ساعت شب این وصیت نامه را می نویسم با عشق تمام و بدنم غرق خوشحالی است. چون میدانم که جای من کجاست و به سوی کی می خواهم بروم. جایی می خواهم بروم که حسین (ع) با 72تن رفت. جایی می خواهم بروم که شهدای ایران رفتند. خدا به این بدن ضعیف رحم کند.
ای قدرتهای بزرگ دنیا اگر بدنم در خون خود رنگین شد به خاطر اسلام و دین محمد (ص) بود. این راهی را که پیش گرفتم آگاه بودم. ای منافقین کوردل بدانید به زودی در آخرت شما را در جهنم خواهیم دید و آنگاه متوجه خواهید شد که در دنیای هیچ و پوچ چه کارهایی انجام داده اید و در آنجا ما با سربلندی پیش خدای خود خوشحال خواهیم بود. ای دنیا بدان که تورا به زودی طلاق خواهم داد. من در انتظار لحظه شهادت نشسته ام و روز شماری می کنم.
این وصیت نامه را هرکسی که در حال حاضر بخواند شاید متوجه نشود ولی این وصیت نامه ها برای نسل آینده مفید خواهد بود و در تاریخ جهان باقی خواهد ماند.
ای امت شهید پرور این بنده حقیر کوچکتر از آن هستم که پیام به شما بدهم ولی چند کلمه صحبت کوتاهی با شما دارم. از امام امت دست برندارید و اورا پشتیبان باشید و به دستورات رهبر انقلاب گوش فرا دهید و فرزندان خود را هرچه زودتر راهی جبهه جنگ یعنی دانشگاه امام حسین (ع) بفرستید که این دانشگاه بزرگترین درس عبرت را به فرزندان شما می آموزد که این درس برای شما پدران و مادران و همسران مفید خواهد بود.
خداوند در این زمان به این حقیر توفیق داد که بتوانم در جبهه اسلام خدمت کنم و راه شهیدان اسلام و راه حسین (ع) و یاران با وفایش را ادامه دهم یک پیامی کوتاه به برادران پاسدار عزیز
شما هم پس از دیگری به جمع شهدا می آیید دیر زود نمیکشد که تمام پاسداران در بهشت همدیگر را ملاقات خواهند کرد. برادران هرچه زودتر به جبهه ها بشتابید و ریشه ظلم را از میان بردارید. چشم ملت ایران چشم امام زمان چشم امام امت به شما پاسداران است. پس قدر خود را بدانید که چه مقامی در پیش خداوند دارید.
چند کلمه ای با مادر عزیزم صحبت می کنم .
مادر عزیز می دانم که طاقت شنیدن خبر شهادت فرزند خود را نداری ولی تو خود میدانی که مدت پنج سال است که در انتظار چنین روزی بودم. مادرجان مبادا برای من گریه کنی . مبادا ناراحتی بکنی. این راهی بود که من از حسین سالارشهیدان آموختم. مادر جان میدانم که طاقت نداری ولی باید استقامت کنی که پیش خداوند اجر بزرگی داری. سر خود را بالا بگیر و سینه خود جلو قرار بده و با سربلندی بزرگ بگو الهی شکر. چون من امانتی از خدا دست شما بودم که خداوند خواست که بنده خودش را ببرد.
مادر جان مرا حلالم کن و برای من دعا کن
خواهران و برادرانم مرا حلالم کنید و راهی که من رفتم ادامه دهنده آن راه باشید. ای امت شهیدپرور میدانم که این وصیت نامه برای شما خوانده خواهد شد و با خود فکر خواهید کرد که چرا اسمی از پدر در وصیت نامه نبرده است. بله مدت 12 سال است که پدرک به سن جوانی فوت کرده است.
صحبتی با همسر عزیزم دارم. همسر عزیزم دلم می خواهد که زینب گونه در برابر مشکلات استقامت کنی . مرا ببخش و حلالم کن که نتوانستم برای شما همسر خوبی باشم. میدانم که مدت 5 سال است خانه بدوش بودی و همیشه در شهر محلات غریب بودی با سه فرزندولی خداوند این زحمتهای شما را بی اجر نخواهد گذاشت و اجر عظیم پیش خداوند داری. همسر عزیزم شما خیلی زحمت کشیدی که سه فرزند عزیزم را بزرگ کردی و با تمام مشکلات و سختی های روزگار مبارزه کردی مخصوصا در انقلاب اسلامی چون شما به من روحیه ای دادی که مرتبا در جبهه شرکت داشته باشم و ان شا الله اگر شهید شوم تو ار هم در آخرت شفاعت خواهم کرد و خداوند ان شا الله این زحمت های شما را قبول کند.
اما سفارش درباره فرزندانم
همسر عزیزم پسرم حسین را وقتی بزرگ شد و به سن بلوغ رسید اورا راهی جبهه جنگ در راه اسلام میکنی و پسرم باید اسلحه پدرش را دست گرفته و راه را ادامه دهد. اما دخترانم باید بطور زینب گونه تربیت شده و در برابر ظلم و منافقین سربلند باشند تا زنده هستند مقابل کفر مبارزه بی امان را ادامه دهند.
همسر عزیزم اگر نتوانستم در مدت زناشویی به شما و فرزندانم برسم را در خطر بودن اسلام بود که وظیفه من بود که در جواب پیام رهبر کبیر انقلاب لبیک بگویم و به یاران حسین (ع) بپیوندم و خون خود را در کربلای ایران هدیه ملت ایران و رهبر عزیز و دین اسلام کنم. از شما معذرت می خواهم و می خواهم حلالم کنی.
برادران و خواهرانم از اینجا با شما خداحافظی میکنم. همسر عزیزم وقتی جنازه مرا آوردند وصیت میکنم مرا در زادگاه خودم یعنی کرمه اردهال در جوار قبر شهید محمدرضا رحیمی به خاک بسپارند ولی اگر مکانش را خود شما هم گفتی چون شما باید بتوانی هر شب جمعه فرزندانم را به سر قبرم بیاوری که پدر خود را ملاقات کنند شما هم می توانی در وصیت نامه من و بخاک سپردن من دخالت کنی .
اگر خواستی در قطعه شهدا محلات در جوار شهدای عزیز و یاران امام حسین (ع) به خاک بسپارند. آن با خود شما است.
اما چند کلمه ای پیام هم به برادران و خواهران و امت شهیدپرور روستای کرمه دارم. از اختلافات با همدیگر بپرهیزید و فرزندان خود را راهی جبهه ها کنید که جهاد در راه خدا اجر عظیم دارد. خواهشی که از شما دارم به اسلام فکر کنید. از برخورد تند با یکدیگر دوری کنید. با همدیگر مهربان باشید که اگر اختلاف داشته باشید منافقین و ضد انقلاب سوء استفاده کرده و علیه انقلاب اسلمی شایعه پراکنی می کنند و این شایعات بر ضد اسلام و انقلاب است. گوش به فرمان رهبر دهید و پشتیبان ولایت فقیه باشید . تما اهل روستای کرمه ، حلالم کنید اگر بدی از من دیده اید مرا ببخشید
خداحافظ . شما را به خدای بزرگ می سپارم. دوستان و فامیل ، برادران و خواهران خداحافظ. همسر عزیزم و فرزندانم شما را به خدا می سپارم. مادرم نیز خداحافظ. برادر عزیز علی حیدری میدانم که شما ناراحت هستید ولی دلم می خواهد که راه برادر خود را هرکجا هستید ادامه دهی و شما هم برای من خیلی زحمت کشیدی و ان شا الله خداوند به شما اجر بدهد .
دیگر عرضی ندارم
به امید زیارت کربلای حسین (ع) و نابودی صدام و کفر جهانی
احمد حیدری
63/12/16
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
سخنان مادر شهید:
به نام خداوند بخشنده مهربان و به نام منجی عالم بشریت امام زمان (عج) و رهبر عزیزمان
اینجانب بنده حقیر مادر شهید حاج احمد آقا حیدری یاد و خاطره ای که از فرزند خود دارم فرزندم بسیار دلسوز و مهربان بود. او بسیار فرزند نمونه ای برای من و برای اسلام بود. او زندگی خود را با سختی های زیادی پشت سر گذاشت.
اوتا 15 سالگی زید دست زن پدر زندگی می کرد. او 2 سال بیشتر نداشت که او را از من جدا کردند و موقعی که وقت شیر خوردن و رشد او بود اورا از من بریدند و وقتی کمی بزرگتر شده و به سن 7 سالگی رسید نامادری اورا به پرورشگاه برد و فرزندم درسش را در پرورشگاه آغاز کرد و تا 15 سالگی در پرورشگاه بود و وقتی از پرورشگاه بیرون آمد به طرف من که مادرش بودم آمد . او با اینکه مهر مادری ندیده بود ولی بسیار فرزندی مهربان و دلسوز و قدرشناس بود.خیلی از من احترام می گرفت و حتی از ناپدری خود که شوهر من هست بسیار احترام میگرفت و در سن 18 سالگی بود که سرباز اسلام شد و شروع به خدمت به اسلام کرد. او بعد از سربازی 8 سال به اسلام و دین اسلام خدمت کرد و بسیار عشق به اسلام داشت و اگر همسر و فرزندش اعتراض می کردند او ناراحت میشد و میگفت سنگر اسلام را هیچ وقت نباید خالی گذاشت و من از جنگ با دشمنان دست بر نمی دارم.
من بسیار خوشحال هستم که فرزندم را در چنین راهی داده ام و اگر وقتی به یاد او گریه کنم گریه ام برای این نیست که چرا فرزندم را از دست داده ام بلکه برای این است که فرزند من در کوچکی بسیار سختی کشیده است
اینجانب بنده حقیر مادر شهید حاج احمد آقا حیدری یاد و خاطره ای که از فرزند خود دارم فرزندم بسیار دلسوز و مهربان بود. او بسیار فرزند نمونه ای برای من و برای اسلام بود. او زندگی خود را با سختی های زیادی پشت سر گذاشت.
اوتا 15 سالگی زید دست زن پدر زندگی می کرد. او 2 سال بیشتر نداشت که او را از من جدا کردند و موقعی که وقت شیر خوردن و رشد او بود اورا از من بریدند و وقتی کمی بزرگتر شده و به سن 7 سالگی رسید نامادری اورا به پرورشگاه برد و فرزندم درسش را در پرورشگاه آغاز کرد و تا 15 سالگی در پرورشگاه بود و وقتی از پرورشگاه بیرون آمد به طرف من که مادرش بودم آمد . او با اینکه مهر مادری ندیده بود ولی بسیار فرزندی مهربان و دلسوز و قدرشناس بود.خیلی از من احترام می گرفت و حتی از ناپدری خود که شوهر من هست بسیار احترام میگرفت و در سن 18 سالگی بود که سرباز اسلام شد و شروع به خدمت به اسلام کرد. او بعد از سربازی 8 سال به اسلام و دین اسلام خدمت کرد و بسیار عشق به اسلام داشت و اگر همسر و فرزندش اعتراض می کردند او ناراحت میشد و میگفت سنگر اسلام را هیچ وقت نباید خالی گذاشت و من از جنگ با دشمنان دست بر نمی دارم.
من بسیار خوشحال هستم که فرزندم را در چنین راهی داده ام و اگر وقتی به یاد او گریه کنم گریه ام برای این نیست که چرا فرزندم را از دست داده ام بلکه برای این است که فرزند من در کوچکی بسیار سختی کشیده است
سخنان برادر شهید:
نامبرده در سال 1332 در روستای کرمه از توابع شهرستان کاشان به دنیا آمد. 6 ماه از زندگی پر برکتش نگذشته بود که والدین وی از هم جدا شدند و بعد از گذشت یکسال مادرش ازدواج نمود. در این زمان اورا به برادرش سپردند . حدود 2 سال با برادرش زندگی کرد پس از آن به مدت 4 سال با پدربزرگش و سپس به مدت 9 سال زیر نظر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و در این مدت مدرک سیکل را گرفت. سپس برای خدمت مقدس سربازی اعزام گردید. بعد از اتمام دوران سربازی با خواهری پاک و متعهد ازدواج نمود. سپس پاسدار حرمت اسلام و انقلاب گردید و سرانجام در جبهه های جنوب در عملیات پیروزمندانه بدر به دست مزدوران عراقی به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
روحش شاد
روحش شاد
اطلاعات دیگری از این شهید در دست نیست